سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دلنوشته
یکشنبه 91 مرداد 8 :: 3:20 صبح ::  نویسنده : مائده احسانی نیا       

پند آموزی......با هم بخوانیم ....
روبه روی یک آب نمای سنگی .
 پیرمرد از دختر پرسید :
 - غمگینی؟
 - نه .
 - مطمئنی ؟
 - نه .
 - چرا گریه می کنی ؟
 - دوستام منو دوست ندارن .
 - چرا ؟
 - جون قشنگ نیستم .
 - قبلا اینو به تو گفتن ؟
 - نه .
 - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
 - راست می گی ؟
 - از ته قلبم آره
 دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
 چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!




موضوع مطلب :



درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 16471